مدح و شهادت حضرت عباس علیه السلام
شهسوار عشق چون آهنگ میدان میکند خاطر جمعی چو موی خود پریشان میکند اشک خونین میچکد از دیده بر دامان صبر هر زمان یاد از جوانان و عزیزان میکند بشنو از خیل فداکارش که یک عباس او عقل را در کشور جان مات و حیران میکند گاه دست خویش را در راه قرآن میدهد گاه وجان خویش را تسلیم جانان میکند موج زن شط و دلش خون و لبش پیش فرات از عطش خون بر دل لعل بدخشان میکند آب میخواهد خدایش آب کوثـر میدهـد دست میخواهد خدایش باغ رضوان میدهد از برای خـاطر بی دستی اش دست خـدا هر کجـا هر مشکـلی داریم آسان میکند ای طبـیب دردمنـدان دردمـنـدم دردمنـد درد میدانی چه با ما دردمنـدان میکـند خلق می دانند در دارالشفای قرب دوست دردها را بیـشتر عـباس درمـان میکند ما همه زار و نزاریم و توئی باب مـراد خـانـۀ امیـد ما را اشک ویـران میکـنـد میکند بنیاد هستی موج طوفان خیز اشک سیل اگر پی در پی آید آب طغیان میکند گر کسی حداد، از شهری بپرسد وصف شعر بیـشتر تعـریف از اشعـار کاشان میکند |